در زمستانی سرد و سیاه
در شبانروزهایی که ابر بود و بارانی نبود،
سوز بود و سازی نبود،
نغمه ای در دل شبهای سیاهم جوشید :
با دلم می گفتم: که تو می آیی؟
با دلم می گفتم: که تو میمانی؟
****
اینک در زمستان پسین
در شبانروزهایی که بارانی هست و ابر،
شور سوازن است وساز،
نغمه ای در دل شبهای روشنم می گوید:
همه شب هایم، بوی تو گرفت،
همه شب هایم، بوی هم آغوشی تو گرفت.
بدون عنوان...برچسب : نویسنده : rezakhalilii بازدید : 98